رفت...

نمیدونم چرا این استرس از 

نگرانی قبل امتحانم بدتره

امیدوارم اعتمادم نسبت به

این ادم ها ازبین نره.

بالاخره شرط بسته اگه بخواد

بره لااقل باید همه رو ببره کبابی

بعد بره.

رفت......

دلتنگ این معلم شدم 

خیلی برای حرف هایش چه انهایی که 

واقعی بودند وچه انهایی که ساخته ی ذهنش

بودند.

رفت......

امروز میگفت یه گروهبان داشتیم که همه از پوتین پاهاش می ترسیدیم چون اگر خطایی میکردیچنان بی رحمانه تورا با ان پوتین میزد که... روزی در حال تمرین (صحنه ساختگی جنگ )بودیم که همه پشت مانع هایی پناه گرفته بودیم دونوع سیب وجود داشت یک سیب سفید علامت یاران و سیب سیاه علامت دشمنان ما باید با پرتاب شدن سیب سیاه ان را میزدیم یکی از دوستانم اشتباهی سیب سفید را زد بعد  گروهبان امد و یقه اورا گرفت واورا به وسط پرت کرد و شروع کردبه زدنش با همان پوتین ها .یک ان بلند شدم تا بروم همان بلایی که گروهبان دارد سر دوستم میاورد سرهودش بیاورم که به فکر فرورفتم اگه واقعا در جنگ بودیم او یکی از یاران را کشته بود یه پدر رفت......ادامه مطلب

اسمت چیه؟ انسیهانسیه!!!!هشت سال پیش داخل مدرسه نمونه یه نفر با همین اسم بود.بامن شرطبندی کرد که صدبزند ولی باخت... توشرط میبتدی؟ بله اره؟؟ بله. سرچی؟ هرچی شما بگی؟؟ همه ی بچه های کلاس رو ببری کبابی. باشه. اگه من باختم چی؟ من از شما تشکر میکنم. تو صد نه اگه سی درصد بزنی من شرط رو باختم. من صد میزنم شما سه برابر بباز. بریم دفتر جلوی مدیر شرط ببند. باشه. بچه ها：امروز مدیر نیومده. میخواین بریم پیش معاون؟ نه من فقط مدیریت رو قبول دارم. در اخر：شوخی میکنم درصد بالایی میزنی. ممنون. رفت......ادامه مطلب

هواپیماF16

هواپیما F16خودش به تنهایی یک موشک است.

رفت......

آقای امامی درباره ساختن فیلم حرف میزد... یه فیلم از فکر هایی ک نیم ساعت قبل از خواب توی ذهنمون میاد

ایده ی عالیی بود. حداقل میتونستم یه متن چند صفحه ای دربارش بنویسم

نیم ساعت قبل از خواب...یه آدم با همه ی اون فکرا. همه ی اون خیالات.. رویاها... هدفها... فکر کردن به اینکه چی شد و چی بشه... چیکار کردم و چیکار کنم..

پس چشام و بستم و شروع کردم به فکر کردن به رویاهام

فکر کردم و فکر کردم

اما 

هرکاری کردم که بخوام بنوییم اونا رو بی فایده بود

در واقع کار غیرممکنی بود 

لااقل برای من.

رفت......

جالبه

توی این دنیا تا احساس میکنی

شاید یک نفر رو پیدا کردی که

شاید متعهدبه کارشه 

چند لحظه بیشتر طول نمیشه که

عکسش برات روشن میشه!!

امیدوارم چیزهایی که شنیدم

راجب معلمم واقعیت نداشته باشد

به عبارتی سیمرغ باشد.

نمیخوام کسی که فکر کردم شاید

لیاقت این را داشته که من با عنوان

معلم بزرگ من برایش وبلاگ ساختم تا

گلچینی از سخنانش را داشته باشم

همچین ادمی باشد.

رفت......

نمیدانم باید بگویم عصبانی ام یا ناراحت؟؟

اما امیدوارم اگر حقیقت دارد همیشه خوشحال

و سرزنده باشند .

و من تا تاریخ 97/5/30منتظر میمانم

که کارنامه ام را همراه درصد 100 کنکر عربی

و رتبه یک1 به ایشان نشان دهم.

اما به دلیل سریع به پایان رسیدن پست های

این وبلاگ خشنود نیستم.

رفت......